یکیدو هفته از پیروزیشان در مسابقات کشوری کاراته سبک «رزمتوس» گذشته است و آنها همچنان پر از انگیزه و شوق، حرکات نمایشیشان را اجرا میکنند. دختران موفق باشگاه آریاسان محله خاتمالانبیا (ص) که مربیشان مهرنوش حدادیان است، اینبار هم در مسابقات کشوری خوش درخشیدند و از جمع چهاردهنفری شان، چهاردهنفر مدال گرفتند.
کسب ۱۰مدال طلا و چهاربرنز و عنوان قهرمانی مسابقات کشوری درمیان چهارصدورزشکار رزمیکاری که از شهرهای مختلف کشور در سالن شهدای شهرداری بولوار اقدسیه با هم رقابت میکردند، نتیجه کار دختران قهرمان محله خاتمالانبیا (ص) بود.
اولین تصویری که در ورود به بخش بانوان باشگاه قهرمانان محله خاتمالانبیا (ص) چشممان را میگیرد، شور و هیجان حاکم بر این باشگاه کوچک است. تعداد شاگردان کلاس کم نیست و سالن هم کوچک است. ولی از همین فضای محدود، بهترین استفاده را میکنند. شاگردان مهرنوش حدادیان از ششسال تا سنین جوانی همه درحال مبارزه هستند و هرکدام شاخهای از ورزشهای رزمی را تمرین میکنند.
مربی در سالن بین بچهها راه میرود و نکتههای ضروری برای بهترشدن حرکاتشان را یادآوری میکند. حدادیان از سال۸۵ زیرنظر دو استاد، لیلی و سحر شاهی، در رشته رزمیران (کشتی کج) و کونگفوکمپو آموزش دیده و از سال۹۷ بهطور رسمی مربی ورزشهای رزمی فدراسیون شده است.
او میگوید: من دارای چندین مقام استانی و کشوری هستم و سال ۹۷ به عنوان فایتر (مبارز) برتر رقابتهای قهرمانی کشور انتخاب شدم. الان هم مسئولیت کمیته آزمون استان خراسان رضوی را در این رشته رزمی برعهده دارم و در چندین باشگاه ورزشی مربیگری میکنم. البته آغاز مربیگری من از فرهنگسرای خادمالشریعه بود، اما بهدلیل تعطیلی باشگاه رزمی آنجا، من و شاگردانم به سالن دیگری منتقل شدیم.
او با هفدهسال سابقه در سبک رزمتوس در سال۱۴۰۲ مقام سوم تیمی استانی را در استایل لوکیک و استایل کیکبوکسینگ کسب کرده است. صحبتهایش درباره سبک خاص رزمی که در آن فعالیت دارد، این است که «این سبک چکیدهای از همه ورزشهای رزمی دنیا، آمادگی جسمانی، حرکات نمایشی و ژیمناستیک است. بچههای ما اغلب آن حرکات را انجام میدهند و با چوب، نانچیکو و چاقو و سانچیکو و تونفا هم کار میکنند. آموزش در اینجا از کمربند زرد و مبتدی تا دان۹ ادامه دارد.»
سیزدهدختر تیم از این باشگاه انتخاب شدهاند که حدادیان درباره نحوه انتخاب آنها میگوید: در کلاس وقتی تمرین میکردیم و انجام حرکتی را از بچهها میخواستم، متوجه میشدم این بچهها حرکت را با انعطاف بیشتری انجام میدهند یا جسورترند. این دو اصل خیلی مهم بود و بعد انگیزه بیشتری به آنها میدادم که استعدادهایشان را در این زمینه تا شکوفایی برسانم.
«دخترهای من در این باشگاه به مدت یکماهونیم، پنج تا ششجلسه در هفته کار میکردند و تمرین داشتند و بهخاطر تلاشی که داشتند، همه دست پر برگشتند.» این را مهرنوش حدادیان میگوید و یادآوری میکند که در پس آن تمرینهای پیوسته و سخت، تفریحات و شوخیهایی هم دارند که خستگی از تنشان بیرون برود.
او اضافه میکند: «همه این بچهها مانند فرزندانم هستند؛ البته کلاس قوانینی دارد که همه باید آن را رعایت کنند. ازآنجاییکه شاگردانم اغلب بچههای پرشور و هیجانی هستند، من هم سعی میکنم با آنها صمیمی باشم. گاهی حرکتی را به بچهها میدادم که میترسیدند آن را انجام بدهند. میگفتند استاد ما میمیریم اگر این حرکت را انجام بدهیم، ولی من به آنها با شوخی میگفتم تهش مرگ است دیگر! ولی قبل مسابقات اصلا اجازه مردن ندارید! و بعد صدای خندههای شیرینشان همه سالن را برمیداشت.»
وقتی از خاطرات بچهها میپرسیم، نگار نصراللهی، خاطره جالبی از مسابقات دارد که البته دست آخر به ضررش تمام شده است. او میگوید: اسم شناسنامهای من زینب است، اما درخانه نگار صدایم میزنند. وقتی در مسابقات نام زینب نصراللهی را در بلندگو میخواندند، من به هوای اینکه «نگار» هستم، پاسخی نمیدادم. همین باعث شد که دیرتر به مسابقه برسم و برایم امتیاز منفی در نظر گرفتند. مربی از دستم خیلی کفری شده بود و میگفت «همین امتیاز منفی، مدال طلایت را تبدیل به مدال برنز کرد. حواست کجاست دختر! پنج بار نامت را صدا کردند تا یادت آمد اسم شناسنامهات زینب است!»
کوچکترین دختری که در مسابقات کشوری همراه تیم بوده و مدال طلا گرفته، مهدیس نیازمند در رده نونهالان است که ۹سال دارد. سهسالی میشود که شاگرد همین کلاس است و دارای یک مقام استانی و دو کشوری است.
مهدیس جو کلاسشان را خیلی دوست دارد و میگوید شاید مهمترین دلیل موفقیتش داشتن مربیای است که علاوهبر دقت در رعایت قوانین و احترام، با بچهها رفیق است و هوایشان را دارد. او میگوید: شاید در کلاسهای دیگر صمیمیتی که بین بچههای ما و مربی وجود دارد، نباشد. اینجا همه ما یاد گرفتهایم که اگر توی سروکله هم بزنیم، باز با هم رفیقیم.
سه روز پیش از مسابقات قرار بود کل تیم در یک سالن جمع شوند و تستهای تکنیکی و تاکتیکی از آنها گرفته شود. شهربانو سلیمی میگوید: آن روز همه درگیر تمرین و مبارزه و حرکات نمایشی بودیم که دیدیم مامان نگار با یک قابلمه آش رشته وارد شد. همه خسته بودیم و آن دیگ آش خیلی خوشحالمان کرد و خوشمزهترین آشی بود که تا آن موقع خورده بودیم. مامان نگار گفت که آش پشتپای یکی از پسران فامیلشان بوده که همان روز به سربازی رفته بود. او برای ما آش آورده بود تا خستگی از تنمان خارج شود.
* این گزارش چهارشنبه ۱۸ مهرماه ۱۴۰۳ در شماره ۵۸۹ شهرآرامحله منطقه ۹ و ۱۰ چاپ شده است.